
در حالی که طالبان هر روز با سیاستهای سختگیرانهشان مردم افغانستان را بیشتر از خود دور میکنند، برخی رسانهها همچنان نشستهای پراکنده و کمرمق گروههای مهاجر را «مخالفان طالبان» مینامند، گویی که تنها همین چند چهرهی تکراری، نماد تمام اعتراض و خشم یک ملت باشند.
واقعیت اما فراتر از این است. طالبان هیچ «موافق» واقعی ندارند، مگر حلقهی کوچکی از وابستگان و بهرهبرداران قدرت که منافعشان در حفظ وضع موجود گره خورده است. تصمیمات ملا هبتالله، از ایدیالوژی طالبان گرفته تا بسته ماندن دروازههای مکاتب و دانشگاهها به روی دختران و سرکوب کوچکترین نجوای آزادی، طالبان را به نقطهای رسانده که دیگر حتی میان هواداران دیروز خود نیز جایی ندارند.
اما عجیب اینجاست که هر بار در گوشهای از اروپا چند نفری دور هم جمع میشوند، پشت تریبون میروند و دربارهی «راهکار نجات افغانستان» حرف میزنند، رسانهها فوراً برچسب «مخالفان طالبان» را بر آنان میچسبانند. انگار که میلیونها شهروندی که در خیابانهای کابل، هرات، مزار و قندهار زیر سایهی سنگین طالبان زندگی میکنند، در این معادله جایی ندارند و مخالفت با این گروه، امتیازی انحصاری برای چند سیاستمدار مهاجر است.
از جانب دیگر طالبان نیز به این دل خوش کرده اند که فقط همین چند چهره مخالفین آنان است، اما طالبان نیز به این واقعیت باید پی ببرند که اگر تمام مخالفان این گروه در یک نشست جهانی گرد هم آیند، دیگر سالنهای کنفرانس اروپا ظرفیت نداشتند و باید از استادیومهای ورزشی استفاده میشد.
در عین حال ویانا، جای آنکه میدان اتحاد و استراتژی باشد، بیشتر به یک دورهمی بینتیجه میماند؛ جایی که چهرههای تکراری با ژستهای آشنا، برای یکدیگر خط و نشان میکشند، قهوهی اتریشیشان را مینوشند و در نهایت، جلسه را با این جملهی همیشگی ترک میکنند: «باید کاری کنیم!»
در این میان، تاریخ در سکوت به نظاره نشسته است و منتظر است ببیند که آیا این نشستها روزی از مرحلهی شعار عبور خواهند کرد یا همچنان در همان گرداب بیپایان حرفهای بلند و قدمهای کوتاه گرفتار خواهند ماند؟