خاورمیانه در آتش: نقش دولت بایدن و هریس در فروپاشی آرامش منطقه

حامیه نادری

طرز پرس

16 میزان 1403

Biden-Harris.jpg

طرز پرس: خاورمیانه همواره به‌عنوان یکی از پیچیده‌ترین و پرتنش‌ترین نقاط جهان، محور سیاست‌های بین‌المللی بوده است. این منطقه، در تمام طول تاریخ مدرن خود، محل کشمکش‌های متعدد و گاه خشونت‌آمیز میان قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای بوده است.
با این حال، در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، خاورمیانه به نوعی ثبات نسبی دست یافت که بسیاری از تحلیل‌گران آن را نتیجه سیاست‌های سختگیرانه ایالات متحده علیه جمهوری اسلامی ایران و گروه‌های نیابتی آن می‌دانستند. با ورود جو بایدن و کامالا هریس به کاخ سفید، این تعادل شکننده به سرعت از بین رفت و خاورمیانه بار دیگر به آتش کشیده شد.
ویکتور دیویس هانسون، نویسنده سرشناس و تحلیل‌گر سیاسی، در مقاله‌ای در نیویورک پست به بررسی علل این فروپاشی می‌پردازد و نقش دولت بایدن و هریس را در ایجاد تنش‌های گسترده در خاورمیانه تحلیل می‌کند. او معتقد است که سیاست‌های اشتباه این دولت، به‌ویژه در قبال ایران و متحدانش، خاورمیانه‌ای که تا حدودی آرام شده بود را به میدان جنگی چندجانبه تبدیل کرد.

آرامش پیشین و فوران بحران در دوران بایدن

هانسون در ابتدای مقاله خود به دوره‌ای اشاره می‌کند که خاورمیانه به‌نسبت آرام بود و بسیاری این آرامش نسبی را به سیاست‌های سختگیرانه دولت ترامپ در برابر ایران نسبت می‌دادند. او در این راستا به سخنان جیک سالیوان، مشاور امنیت ملی بایدن، اشاره می‌کند که در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۳ اعلام کرده بود: «خاورمیانه امروز آرام‌تر از دو دهه گذشته است.» اما تنها هشت روز پس از این ادعا، حماس به اسرائیل حمله کرد و خاورمیانه بار دیگر درگیر آشوب و جنگ‌های خونین شد.
هانسون با طرح این پرسش که چه چیزی باعث شد این آرامش ظاهری به سرعت به آشوب تبدیل شود، به تحلیل پنج عامل کلیدی سیاست‌های بایدن و هریس می‌پردازد که به باور او، به بی‌ثباتی خاورمیانه و جسارت یافتن جمهوری اسلامی ایران منجر شده است.

سیاست خصمانه بایدن علیه عربستان سعودی؛ تخریب یک اتحاد استراتژیک

اولین اشتباه استراتژیک دولت بایدن به‌زعم هانسون، تغییرات ریشه‌ای در سیاست‌های آمریکا نسبت به عربستان سعودی بود. در دوران ترامپ، عربستان سعودی به‌عنوان یکی از مهم‌ترین متحدان آمریکا در منطقه، نقش مهمی در توازن قوا ایفا می‌کرد. حمایت نظامی و دیپلماتیک آمریکا از عربستان در جنگ یمن، به عنوان یکی از ابزارهای مهار نفوذ جمهوری اسلامی ایران و حوثی‌های نیابتی آن در منطقه، نقش مهمی داشت.
بایدن اما با ورود به کاخ سفید، سیاست‌های خود را به سمت انتقاد شدید از عربستان و کاهش حمایت از این کشور هدایت کرد. او در جریان کارزار انتخاباتی سال ۲۰۲۰ به شدت از نقش عربستان در جنگ یمن انتقاد کرد و این کشور را به‌خاطر نقض حقوق بشر مورد حمله قرار داد. پس از رسیدن به ریاست جمهوری، او نه تنها حمایت‌های نظامی و سیاسی از عربستان را به شدت کاهش داد، بلکه حوثی‌های مورد حمایت ایران را نیز از لیست گروه‌های تروریستی آمریکا خارج کرد. این تصمیم، به‌زعم هانسون، باعث شد حوثی‌ها جسورتر شوند و جنگ یمن شدت بیشتری بگیرد.
هانسون معتقد است که این تغییر سیاست، در واقع یک ضربه بزرگ به اتحادهای منطقه‌ای بود که ایالات متحده طی سال‌ها برای حفظ توازن قدرت و مهار ایران ایجاد کرده بود. تضعیف عربستان سعودی و کاهش حمایت از این کشور، نه تنها این کشور را در برابر تهدیدات خارجی آسیب‌پذیرتر کرد، بلکه به جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی آن فرصت داد تا نفوذ خود را در یمن و سایر نقاط منطقه افزایش دهند.

پیمان ابراهیم؛ یک فرصت از دست‌رفته

یکی دیگر از اشتباهات بزرگ دولت بایدن، به اعتقاد هانسون، نادیده گرفتن «پیمان ابراهیم» بود. این پیمان که از سوی دولت ترامپ به منظور کاهش تنش‌ها و ایجاد اتحاد میان اسرائیل و کشورهای عربی میانه‌رو در خاورمیانه طراحی شده بود، به یکی از موفقیت‌های بزرگ دیپلماتیک در منطقه تبدیل شد. این پیمان، کشورهای عربی همچون امارات متحده عربی و بحرین را به سمت همکاری با اسرائیل سوق داد و یک جبهه متحد در برابر تهدیدات جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت.
هانسون استدلال می‌کند که دولت بایدن با نادیده گرفتن پیمان ابراهیم، عملاً یک فرصت تاریخی برای ایجاد صلح و ثبات در خاورمیانه را از دست داد. او معتقد است که این پیمان می‌توانست به عنوان ابزاری برای مقابله با تهدیدات ایران و کاهش تنش‌های منطقه‌ای مورد استفاده قرار گیرد، اما دولت بایدن به‌جای تقویت این دستاورد، آن را نادیده گرفت و در نتیجه باعث تضعیف اتحادهای منطقه‌ای شد.

احیای توافق هسته‌ای و کاهش تحریم‌های ایران؛ جسارت یافتن دشمنان

یکی از مهم‌ترین محورهای انتقاد هانسون از دولت بایدن، تلاش این دولت برای احیای توافق هسته‌ای با ایران است. توافق هسته‌ای که در دوران ریاست‌جمهوری اوباما منعقد شده بود، در دوران ترامپ لغو شد و ایالات متحده سیاستی سختگیرانه در قبال ایران اتخاذ کرد. اما با ورود بایدن، این سیاست تغییر کرد و تلاش‌ها برای احیای توافق هسته‌ای آغاز شد.
هانسون معتقد است که این تلاش‌ها نه تنها باعث جسارت بیشتر جمهوری اسلامی ایران شد، بلکه به این کشور فرصت داد تا برنامه هسته‌ای خود را گسترش دهد و بدون هیچ مانعی به تولید سلاح هسته ‌ای نزدیک‌تر شود. این رویکرد به ایران این پیام را منتقل کرد که ایالات متحده دیگر تمایل به اعمال فشار حداکثری بر این کشور ندارد و آماده است تا از طریق دیپلماسی و گفتگو امتیازاتی به ایران بدهد. در این میان، لغو برخی تحریم‌های کلیدی نفتی ایران نیز به یکی از بزرگ‌ترین اشتباهات دولت بایدن تبدیل شد.
به باور هانسون، این اقدام به ایران اجازه داد تا دوباره به بازارهای جهانی نفت بازگردد و صدها میلیارد دلار درآمد کسب کند؛ درآمدی که جمهوری اسلامی به طور مستقیم برای تأمین مالی گروه‌های نیابتی خود، از جمله حماس، حزب‌الله و حوثی‌ها، استفاده کرد. این گروه‌ها، با این منابع مالی تازه، فعالیت‌های تروریستی خود را در خاورمیانه افزایش دادند و تهدیدات علیه اسرائیل، نیروهای آمریکایی و سایر کشورهای منطقه را به شدت افزایش دادند.

هانسون همچنین به معامله‌ای اشاره می‌کند که طی آن دولت بایدن به ازای آزادی گروگان‌های آمریکایی، ۶ میلیارد دلار به ایران پرداخت کرد. او این اقدام را به شدت مورد انتقاد قرار داده و آن را نوعی باج‌دهی به جمهوری اسلامی می‌داند که نه تنها باعث کاهش تنش‌ها نشد، بلکه ایران را به ادامه رفتارهای خصمانه‌اش تشویق کرد.

بازگشت کمک‌های مالی به فلسطینی‌ها؛ اشتباهی بدون تضمین امنیتی

سیاست دیگری که هانسون آن را عامل تشدید تنش‌ها می‌داند، بازگشت کمک‌های مالی دولت بایدن به فلسطینی‌ها بود. پس از دوره‌ای که کمک‌های مالی به فلسطین قطع شده بود، دولت بایدن این کمک‌ها را بدون دریافت هیچ‌گونه تضمین امنیتی از طرف فلسطینی‌ها از سر گرفت. به عقیده هانسون، این اقدام بدون در نظر گرفتن اینکه گروه‌های تندرو فلسطینی همچنان به فعالیت‌های خصمانه علیه اسرائیل ادامه می‌دهند، نوعی تایید ضمنی این فعالیت‌ها بود.
به باور هانسون، این کمک‌های مالی بی‌قید و شرط به حاکمان نوار غزه، نه تنها کمکی به کاهش تنش‌ها نکرد، بلکه به آنها انگیزه بیشتری برای حمله به اسرائیل داد. این سیاست‌ها در نهایت به حمله گسترده حماس به اسرائیل در اکتبر ۲۰۲۳ انجامید، حمله‌ای که باعث کشته و زخمی شدن هزاران نفر شد و یک بار دیگر خاورمیانه را در آتش فرو برد.

فشار بر اسرائیل برای خویشتن‌داری؛ تضعیف بازدارندگی

آخرین عامل کلیدی که هانسون به آن اشاره می‌کند، فشار دولت بایدن بر اسرائیل برای «خویشتن‌داری» در پاسخ به حملات گروه‌های نیابتی ایران، به ویژه حماس و حزب‌الله، بود. بایدن و مقامات دولت او بارها اسرائیل را به اتخاذ رویکردی ملایم‌تر در برابر این حملات فراخوانده و از اسرائیل خواسته‌اند تا از پاسخ‌های نظامی گسترده خودداری کند.
هانسون معتقد است که این رویکرد اشتباه نه تنها اسرائیل را در مقابله با تهدیدات تروریستی تضعیف کرده است، بلکه به جمهوری اسلامی و گروه‌های نیابتی آن این پیام را داده که فاصله‌ای میان ایالات متحده و اسرائیل ایجاد شده است. این پیام، در عمل، باعث جسارت بیشتر جمهوری اسلامی در ادامه سیاست‌های خصمانه‌اش در منطقه شده و بازدارندگی ایالات متحده و اسرائیل را به شدت کاهش داده است.

بازگشت به «تنش خلاق» اوباما؛ یک راهبرد شکست‌خورده

هانسون در پایان مقاله خود به این نتیجه می‌رسد که سیاست‌های دولت بایدن و هریس، بازگشتی به راهبرد شکست‌خورده‌ای است که در دوران اوباما تحت عنوان «تنش خلاق» مطرح شد. این سیاست که بر توازن قدرت میان ایران و متحدانش از یک سو و کشورهای عربی و اسرائیل از سوی دیگر استوار بود، در نهایت به افزایش قدرت ایران و تضعیف متحدان آمریکا در منطقه انجامید.
هانسون استدلال می‌کند که این سیاست‌ها نه تنها به ثبات خاورمیانه کمکی نکرده‌اند، بلکه منطقه را به سمت یک آشوب بی‌پایان سوق داده‌اند. جمهوری اسلامی ایران و گروه‌های نیابتی آن اکنون قدرتمندتر از هر زمان دیگری هستند و کشورهای عربی میانه‌رو و اسرائیل با تهدیدات بی‌سابقه‌ای مواجه‌اند. از سوی دیگر، کاهش حمایت‌های آمریکا از متحدانش و تلاش برای احیای توافق‌های شکست‌خورده گذشته، باعث شده است که قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی دیگر، از جمله روسیه و چین، نقش بیشتری در تحولات خاورمیانه ایفا کنند و توازن قوا به نفع دشمنان آمریکا تغییر کند.

هانسون همچنین به پیامدهای داخلی این سیاست‌ها اشاره می‌کند و افزایش یهودی‌ستیزی در آمریکا و دانشگاه‌ها را نتیجه سیاست‌های دولت بایدن می‌داند. او معتقد است که حمایت از گروه‌های ضدآمریکایی و ضداسرائیلی در نهادهای آموزشی و دانشگاه‌ها، همزمان با تضعیف حمایت از متحدان کلیدی آمریکا در خاورمیانه، نشانه‌ای از یک رویکرد ناکارآمد و خطرناک است که پیامدهای آن نه تنها برای خاورمیانه، بلکه برای امنیت جهانی نیز مخرب خواهد بود.

نتیجه‌گیری: میراث بحران‌آفرین بایدن و هریس در خاورمیانه

در مجموع، هانسون استدلال می‌کند که دولت بایدن و هریس با مجموعه‌ای از اشتباهات استراتژیک، منطقه خاورمیانه را به یکی از بحرانی‌ترین دوران‌های تاریخ معاصر خود رسانده‌اند. سیاست‌های آنها نه تنها به تقویت دشمنان آمریکا و متحدانش انجامیده، بلکه باعث تضعیف بازدارندگی ایالات متحده و اسرائیل و تشدید درگیری‌های منطقه‌ای شده است. میراث دولت بایدن و هریس در خاورمیانه، به‌زعم هانسون، چیزی جز آشوب، جنگ و فروپاشی نیست.